می نوشتم یه زمانی به امید اینکه چشمات می بینن عشق رو تو چشمام...
می نوشتم یه زمانی واسه این دل دیوونه که همش می گرفت بهونه، بهونه دیدن تو...
می نوشتم یه زمانی واسه خالی کردن این عقده های چند ساله، عقده هایی که خیلی سخته بیرون ریختنشون از دل...
می نوشتم یه زمانی که بدونی دوستت دارم...
می نوشتم یه زمانی که بدونن همه عالم و آدم...
اما حالا نمی دونم واسه چی می نویسم... نمی دونم که آیا تو می خونی چی می نویسم...؟... نمی دونم که آیا تو می فهمی چی می نویسم...؟... نمی دونم... نمی دونم...
اما من می نویسم به امید اینکه تو بخوانی و بفهمی چی می نویسم و یه روزی بفهمی که دوستت داشتم و دارم...
سلام
خیلی قشنگه واقعا زیباست
موفق باشی دوست خوب
موفق باشید
که عشق آسان شد اول٬ ولی افتاد مشکل ها
شاد باشی دوست من...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
kodom bi marefatiye ke dele toro intor sozonde, har chi ham migi be rooye khodesh nemiyare, vaghean baziya liyaghate doost dashtano nadaran, jeddi migam, ye roozi mirese ke pashimoon mishe , man motmaenam :( delam migire inaro mikhonam amma bazam doost daram bekhonam engar zabane hale manam hast !!
سلام... من و همکارانم از اشعار شما لذت بردیم لطفا بگویید آیا اشعار از خودتان است؟