دریچه

می خواهم از دریچه چشمان تو جهان را بنگرم . آخر از چشمان تو دیدن حال وهوایی دیگر دارد عزیزم.
چشمان تو دریچه امید است برای من و دستان گرم تو راه نجات است مرا نجات از چنگال اهریمنی غم ، که اگر تو نباشی سرتاسر من را در بر می گیرد.
بگذار وجود خسته ام در تو به آرامش رسد ، آرامشی ابدی . من هرگاه با تو ام آرام هستم و این قدرت قلب تو است که روح بی قرار من را  آرام می کند . پس مرا در قلب خود جای بده و بگذار همیشه آنجا بمانم.
 

باران

 

عشق مثل خیسی زمین بعد باران است.

اگر آفتاب نباشد زمین خیس می ماند.

اما اگر آفتاب بتابد آب بخار میشودو می رود.

اما قبل از رفتن چیز زیبایی خلق می کنذ.

...رنگین کمان...
  

سکوت

بر لبانت کلام سکوت و در نگاهت غزل های خدا حافظی جاری است.

 

کاش می دانستی که وجودت چگونه در اعماق قلبم ریشه دوانیده

 

که جدایی از تو برایم به معنای مرگ و نابودی است،

 

 اما با این حال به تو می گویم

 

برو ، چرا که دست تقدیر اینگونه کتاب سرنوشت تو را ورق زده است،

 

 به امید آن روزی که سکوت عشق من

 

شکسته و آواز دل انگیز آن در فضای غم زده ی دلم بپیچد.

                               

                                ای عزیز از دست رفته هیچگاه فراموشت نخواهم کرد....